سلام

نمیدونم الان چطوری تفسیر میشه اما دارم از وسط یادداشت هایی که چند ساعته که داشتم مینوشتم اینجا ادامه میدم و فقط این منتشر میشه اونم برای اینکه اطلاعی داده باشم که اگه خودمو جمع جور نمیکردم شاید این مصیبت واقعا از پا در میاورد نمیدونید چی میگم !

امروز دومین روز این ماه عزیر تونستم که بنویسم تا حرف های نگفتم رو بگم که به نوعی روشن کننده کار و سرنوشته تکلیفم بود که با هزاران استناد و استدلال عقلانی ترین راه حل رو بعد از اون روز بگیرم نمیدونم چرا یه دفعه لحن این نوشتم انگار جنب و جوشش بیشتر به نظر میاد در مقایسه با پست های قبلیم که هر چی این مدت کشیدم رو خالی کردم

ببینیم خدا چی میخواهد سخت بود اینجا نوشتن و تظاهر به سرپا شدن اما با همین درد که تو چند پستی نوشته بودم اما صلاح دیده نشد که منتشر بشه یعنی هم از قران هم از جناب حافظ کمک و راهنمایی خواستم که مضمونش این نبود که حرف دلتو فعلا منتشر کنی !

با این که خیلی از نظر خودم کل این 4 و 5 سال رو مشخص میکرد

ان شاء الله تمام اتفاقاتی رو که از اون موقع افتاده برای خودم از اون شب تلخ که اون صفحه حذف شده وبلاگ رو دیدم

و ان  .

بگذریم

اما انگار اینجا نمیتونم بگم که چه چیزی رو از دست دادم

تا کلی حرف های مفصل  تو جایی که میخواستم پست کنم فعلا هر دو منبع رجوعم جوابشون دست نگه داشتن بودن

از اون روزی که تو یه پستم هم فکر کنم گفتم که برای خودم برای اون فکر اون کسی که منو چند سال یه چیزی ازش نگهم داشت میرم جلو

از اون شب که من با اون صفحه حذف شده روبه رو شدم تا امروز که 30 روزی هست اوضاع روحی و فکری عجیبی بود

که چون نمیخوان این پست زمینه ش از همون هایی که پست نشد باشه ادامه نمیدم

شب دوم این ماه زیبا نوشته بودم و میخواستم پست کنم که تک تک این روز ها فرصت هایی که از دست میدادم

تاخیر هایی که ایجاد شد چگونه گذشت

چه شد و چه گذشت اما نمیدونم چرا به چه دلیلی پای پست کردن حرف هام هم قران هم حافظ

من که هنوز امیدم رو از دست ندادم اما قرار نیست هر چیزی که من میخوام اون بشه

اما اگه من خطایی کرده بودم که اینجوری برداشت شد من معذرت میخوام ببخشید

.

درسته خیلی بود دقیقا 21 ماه اما خدتمتم هم داره تموم میشه

نزدیک 4 ماه مونده !


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها