به قول اون پسر کوچیک

یوخ اصلا دییمرم  !

چند روز پیش بود که اینو شنیدیم

دوستم( حسن ) ازش پرسید که بزرگترین ارزوت چیه عمو تو این دنیا

یه ذره این طرف و اون طرف نگاه کرد سرجاش یه ورجه وورجه ای کرد و چرخی زد

یه دفعه گفت

نه اصلا اونا نمیتونم بگم

حالا ما گفتیم میگه یه چیزی میخوام یا دکتری پلیسی شم !

گفتیم چرا ؟

گفت یوخ اصلا اونو دییمرم

با یه قیافه ی تو فکر رفته

 با کمی لبخند

انگارا اون کسی که بهش یاد داده بود اومد جلوی چشاش

گفت

 

* دسم اوندا راست گلمز.

با هم تا ظهور

* دسم اوندا راست گلمز

یعنی اگه میگفت میخوام جراح مغز و اعصاب فلان قسمت مغز که امروزه دلیل عمده مشکلات .

من انقدر تعجب نمیکردم

یعنی اگه اونو بگم اونوقت ممکنه براورده نشه درست نیاد

راست گلمز !

منم عقب سایپا قبل خالی کردن وسایل رو درش نشسته بود

وقتی اینو گفت من کلا مثل موج فرکانس رادیو یه دفعه کانالم عوض شد چی !

بقیه با یه خنده بلندی به حسن گفتن بیا تحویل بگیر این جوابو میخواستی بشنوی

یعنی همینطوری یه چیزی میخواستی بپرسی وقت بگذرونی اینم جوابت

من ولی واقعا تعجب کردم

نمیدونم شاید هم برای من عجیب بود

 تا به حال اصلا اینطور جوابی نشنیده بودم توجه نکردم که بقیه دارن میخندم تنها سوالم این بود که علتش چیه ؟

بعد تموم شدن خنده ها موندیم که این چی گفت چطوری !

حسن که کنار من تکیه داده بود برگشت به من گفت

سینا منظوره بودی که براورده اولماز هااا

گفتم اره :)

شاید نهایت 8 سالش بود تو راه مدرسه سر راهش رو گرفتیم باهاشون یه خوش وبشی کنیم زیاد بودن

که فکر میکرد ما (با لباس های نظامی و بسیج سازندگی)  اومدیم برای همیشه اینجا تو روستاشون کار کنیم امار همه چی رو هم داشتن از کی اومدیم کجا داریم کار میکنیم کدوم ماشینا مال ماست ! 

نزدیک جایی که بچه های بسیج حاشیه شهر( محمد اباد ) برای یه یه مسجد کار میکردن

+دقیق یادم نیست دو روز پیش بود یا بیشتر که سایپا رو بار زدیم برداشتم رفتم تقریبا دیگه حاشیه شهر بود جایی که این اواخر چهره اش بهتر شده اسفالت اومده بود اب و برق دیگه همشون داشتن .

جالب بود

وقتی که حتما لازم بوده .

 

راستی لوازم تحریر انقدر گرون شده بود ما خبر نداشتیم

اصلا باور کردنی نبود مداد رنگی 12 رنگ

54 هزار تومن

کمی از اون پایین تر 40 تومن

واقعا اینطوریه یا من درست نخوندم ؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها