بهتر از توضیح و تفسیر امام در مورد زندگی هر فرد چی میتونه جامع تر و شیرین تر باشه دیگه از خود انسان نزدیکتر به خودش انسانی هست
خودش هم وقتی تعریف و توضیح زندگینامه خودش رو که امامی بیان کرده باشه بشنوه براش قابل قبول تره
اهاا میگه این خوبه ها
هم کامل باشه هم بشه باز روش فکر کرد
هم مختصر باشه هم مفید
فقط خودشون میتونن مطمئنا هر کس بسپاره به این خاندان حتما راضیه
یا امام حسین خودتون همه چی رو یادمون دادید
دست ما رو هم بگیرید
جالبه نکته ی این امداد دقیقا در خود فرده
اونها همه چی رو گفتن ماییم که دنبال یه راه دیگه میگردیم که هم اینو داشته باشیم هم یه وقت ضرر اساسی نخوریم
حالا هر چی که نگه داشتیم و میگیم چطوری مگه میشه


چی فکرهایی میکردیم در مورد راه و مسیر چه چیز هایی که داریم میفهمیم
همونطور که خدا و امام برای هر بشر نسخه و الگو منحصر بفردی داره
شیطان هم دقیقا با توجه به شرایطش سوار میشه رو اون خط فکری که داره
یعنی کسی که هر چقدر هم جلو رفته باشه شیطان هم اونجا بنا به چیزی که میتونه براش مسکن باشه میخواد نسخه رو تجویز کنه
میگه بیا دوای تو همینه بیا کمی بشین خسته شدی واقعا چقدر میخوای به خودت عذاب بدی اینا همشون اینطوری ان دنیا اینطوری قدر نشناسن
*الان اینجا اینی که دارم مینویسم متنرو تموم کرده بودم ولی برگشتم تو قسمت مختص خودش بنویسم پس حالا میتونید اینو بذارید اون اخر سر بخونید  ( پس یعنی این اخره پسته :)که اینجا هم داشت  دست اندازی میکرد تو این نوشته تا یه لحظه کار خراب شه  میدیدی همه چی یادم میرفت الان که مثلا کی بود اون ماجرا کم و کیفش چطوری بود که میخواستم چی بگم یا نکته ی  خوب که یادم بود رو از یادم برد
اینطور چیز ها رو ها خوب میدونن هر از گاهی یه صلواتی میفرستن :) *


مورخ امروز دو تا گام ان شاء الله پیوسته و اساسی برداشته که امیدوارم بتونم با تثبیت اون به عادت تبدیلش کنم
که مدتی بود داشت به نوعی توجیه میکرد مثل نماز صبح که  از دست میرفت هر از گاهی با این که حتی بدون هیچ زحمتی میتونستم  این رو اصلاح کنم ارادش بود اما زمان امروز و فردا کردنش هم بود
و یه نکته ی دیگه که اونم مهمه و خب میدونید که نماز اول وقت و نماز صبح چقدر مهمه به نوعی اگه اینا فوت نشه مرحله های بعدی زندگی هم سر موقع درست میشه
بهبود پیدا کردن ذوق وانرژی نوشتنم هم به اون مربوط بود در ادامه خواهم گفت


این تنها سوالی بود که هی میدونستم داره ازم پرسیده میشه که خب ببین درسته تا اینجا اومدی نگه داشتی
اما واقعا میتونی ادامه بدی الان این مانع ها داره اذیت میکنه و غیر قابل حل هم کاملا به نظر میان اگه بخوای میتونی بگی که خدا توان من هم همینقدر بود !
تا اینجا بود تا همینجا با من حساب کتاب کن تسویه کن برم سراغ زندگیم حالا اگه اونی تو میخوای فکر میکنی به صلاحته بشه
چند روز قبل از اون فهمیده بودم که شنیدن این داستان در حالی که حال من خوب بود بی دلیل نمیتونه باشه که از یه کلیپ کوتاه متوجه یه نکته ای بشم در مورد کار های یه پیامبری
حالا حتما شما هم اینجورید که ادم میتونه اون فرمولی رو که خدا با اون با توجه به اقتضای یه پیامبری در زمان خودش یه درس و اموزشی داده باشه شما هم از اون استفاده کنید برای زندگی و گیر کار خودتون در اشل کوچکتر , خودتون رو پیدا کنید
مثل نکته های قبلی که دیده بودم ( برای هر بشری هست فقط باید خوب دقت کنه و حواس جمع باشه نگه اون که اتفاقی بود یا خب که چی مهم نبود هم باید توجه کرد هم باید نکرد :) از اون طرف هم نباید فقط چسبید به اونا و غالب بشه به سر تا پای تمام حرکت ها و زندگی و خدا و غیره ) میدونستم این هم جزئی از راهنمایی های خداست  که اتفاقی من بهش برخورد کنم و روز بعدش کامل وجامع حتی بخونمش و هم اون دعای پیامبروقت رو هم یاد بگیرم و . که گاها یادم باشه تو نماز هم میگم خیلی جالبه و باحاله 
چون خودم پیداش کردم خیلی از دعا خوشم میاد :)
اما گذاشته بودم یه گوشه ذهنم و بهش فکر میکردم تا اینکه الان چند روز هست که در ادامه ی اون کلافگی ام به نظرم داشتم کمی سر خدا منت میذاشتم که بگم اینجا منی هم هست
به نظرم


که میخواستم با بعضی از بنده هاش مثل اصول و قاعده ی فعلی دنیا برخورد کنم یعنی جواب بدم و بیفتم تو این رقابت مزخرف که خودش کلی توضیح داره که منظورم چیه که ادما تو هر جا فرق نمیکنه باشن دوست دارن اون جنبه شیطونی خودشون رو نشون بدن بدجنسی که فقط تنها دلیلش اینه که میخوان بزرگ دیده بشن فکر میکنن بدون اون کار نمیشه باش ساغلیالار این قسمت ترجمه نداره اگه اینو انجام ندیم بزرگ دیده نمیشم جایگاه اجتماعی مون میاد پایین تنها راه رسوخ کلاممون اینه که بقیه رو خراب کنیم تیکه بندازیم و از موضع پرخاشگری بد رفتاری رو با توجه به اقتضای زمان گیر ندی گیر میدن تیکه نندازی به وقتش ضربه بدی رو میخوری تیکه میندازن از ااین طور چیز ها نشون بدن بیفتم ( که به نظرم اصل دنیا همیناست یعنی دانشمند هم باشی فاکتور های انسانی و اخلاقی رو رعایت نکنی ثمره ای نداری دورت محدوده علم نیست که بشه با علم و تکنولوژی اینارو حل کرد اون طرف هم  فقط قایم کردن حالا هی بیا با قانون و دوربین کنترل کن ) رو من هم داشت یه حس موقت جدال رشد میکرد البته خوشبینانش که کمی با چند نفر حالشون بگیرم :) اینا دیگه از حد گذروندن چطور بگم یعنی یه طوری که از نظر خودشون فکر میکردن خیلی زرنگن
طوری که اونا هم میخوان به این عادت دارن جدال لفظی که انگار شیرین هم شده تسکین هم میده که اره زدی ضربتی از این جور :) البته شاید بگید پس چرا مگه تو پسرا دعوای فیزیکی نیست :) این رو باید بگم که نه اون مرحله ی اخر هست نمیدونم هنوز میگم من داشتم در همون حد به رفتار هایی به چیز هایی که مدت هاست بقیه هم میدونستن و مدام از اون چند نفر گلایه میکردن اونارو هم به صبر و سازگاری دعوت میکردم و حلشون کرده بودم و ثباتی بود حساس شده بودم طوری که اونا خودشون هم  فهمیده بودن که این نگاه همون نگاه نیست ( یکی از سربازا که زیاد من رو دیده بود راحت بود میگفت ادم میدونه یه چیزی هست :)  همه هم میدونستن من بی دلیل با یه کسی کنتاکت نمیشم و جوری هم میکشم سمتی که خودش بفهمه انتقاد من که یادم نمیاد زبانی بگم شخصی بوده باشه مستقیم نمیگم این کارت غلط بود بگذریم .
,سمت این میرفتم که باید یه جا این رفتار رو کرد تا بفهمه این اتمسفر خوب این روند خوب درستکاری اتفاقی نیست یا ازخودش از خودشون  نیست منم من هستم من دارم کار میکنم من تزریق میکنم من , من  ,من  بهش تا اون این جو رو تو خودش مدتی حفظ کنه خوب باشه با خودش و بقیه که حتی شاید با دو دو تا چهار تای ما من باید از اول کارایی رویه ای رو در پیش میگرفتم که بفهمه که نه خبری نیست کسی جواب نمیده به این علت نیست که نه این کلا دلخوری نداره بگذریم امیدوارم هیچ وقت کارتون رو نیمه کاره رها نکنید بماند .


حتی توصیه میکنم این متد رو انتخاب نکنید برای ازمایش هم حتی تا شاید باز اون ادم  اینطوری بیاد سمت چیزی که فکر میکنید درسته جالبه حتی من نیتم هم که انجام ندادم از این کار باز این بود که کسی رو که مخرب داره میره جلو یاد بدم یه چیزی بهش
حالا شما خودتون از این ماجرا بخونید
تو کار این ابلیس ببینید که میخواست از کجا بزنه که پیشنهادی میده در راستای نیتی که داری در کمینه عجیب در کمینه

شاید در استانه ی یه تنش بودم میگم باز یه روند بود که جایی ایستادم که دیدم نه کاملا برعکس شد خدا داشت یه چیزی رو از من میگرفت تا فکر نکنم خبریه یا ذاتا من چیزی دارم که خدا از اون بی خبره یه بار چند ماه پیش یادمه اینجا نوشته بودم که خدا بعضی وقت ها ما رو چند مدتی روی میذاره تو وضعیت حال وهوای و حس بقیه باشیم تا بفهمیم که چی داده بود و تو داشتی کم کم فخر میفروختی و خودتو حساب میکردی به خدا یه نعمته این گاهی شوک ها  تو ماجرایی که تمام ملاک اخلاصه ملاک اینه که اجازه داده شده که اینا رو با معارفی بفهمی تا کار کنی نه اینکه فکر کنی .

 و کاملا طرف بندش بود که با بعضی ها که خودم هم میدونم جواب محکمی هم داشتم برای برخورد یعنی شاید اصرار من سبب اجرا میشد اما اون وقت مسیر جدیدی باز میشد به ظاهر جواب گرفته شده اما شاید حکمت خدا در این بود که من این چند روز با یه چیز دیگه دلخور باشم و به فکر درگیری و نیتم بزک کرده و خیرخواهانه باشه اما با وسیله و اجرای بد برای به راه اوردن ادمی  تا با یه نوع دیگه کمی لمس کنم که نتیجش چه خواهد بود اگه روزی با نیت دقیقا تعیین شده بخوام برم  شاید بنده ش جوری ناراحت میشد که تا دنیا هست هم اون جذب نشه این ور و هم من تو این اتیش قر گرفته شده که دامن زده شده بود بسوزم تا بلکه روز کسی شفاعتم کنه که برای یه گناه به نظر ساده و جزئی بمونم اشتباه متوجه نشید ها من درگیر چیز دیگه ای نشدم که یادم بره من فقط با یه روحیه که از یه جای دیگه داشتم بقیه هم رو اعصابم بودن :) و انگار که میخواستم کار رو خراب کنم تمام چیز هایی که خدا لطف کرده گفته بود تو انجام بده میخواستم برم جلو دیدم من دارم یه چیز رو از دست میدم غضب داره رشد میکنه اما اسیبش بیشتر به خودم بود مستقیم یعنی انگار تو پیش زمینه ذهنم اعماق ذهنم برنامه اینو داشتم که یه روز با اینا دعوا کنم چون داشتم مدارا میکردم دلیل اصلی بیرون نرفته بود خود اونا باشن
لازم بود از اون روحیه کمی کاسته بشه تا بفهمم که نتیجه ش چی میشه که خیال میکردم چیزی گم کردم که اونجا بود فهمیدم ترک پست حتی به سهم و اندازه ی خودمون چه تاثیری رو خودمون میذاره قبلا هم البته یه بار اینو تجربه کرده بود خیلی ظریف و ریز اما مثل اینکه خوب توجیه نشده بودم یادمه اون وقت هم از طریق پدر ومادر بود که فکر میکردم چون اینجا شاید حق با منه با دودو تا چهار تا ی خودم یادمه نتیجش قابل تاامل بود سال قبل بود یا سال قبل اون که یادمه از تهران برمیگشتیم از مصداق های ماندگار بودن تو این وادی یکیش پدر ومادر هست
عین همین حس خدا رو شکر شاید اگر نبود اون راهنمایی اون پیامبر شاید حالا حالا ها پیدا نمیکردم که باید چیکار کنم
معرکه ای ایجاد شد گرد و خاکی بلند شد وهم ارام گرفت و کمتر کسی هم متوجه شد خودش نقص ها رو کمی ها رو  به دست توانای خودش به خوبی تبدیل بکنه ان شا ء الله

به هیچی هیچ چیزی نمیشه باز روال و ادمی دیگه هستن که این کارو انجام بدن ( کار عجیب منظورم نیست همین تونستن خوبی کردن دست کسی رو گرفتن  )
میدونین یه روند بود که از چند روز قبل که ایجاد شد داشت از اب گل الود ماهی میگرفت سوار اون موج شده بود و به سمتی میبرد که دو تا موضوع کامل جداگانه رو بسط بده به خیلی چیز ها
با این که هنوز اوضاع کاملا بر وفق مراد نشده در حالی مینویسم که در ذهنم حل شد و خیلی در بیرون نمود پیدا نکرده اما به نظرم داره روند سازنده ای رو میره

خدا رو شکر که میتونم اینطوری بنویسم و نسبت به همین چند ساعت پیش با اساسی ترین دغدغه هام با شوخی برخورد کنم هر چند که در عمل حل نشدن اما تو ذهنم انگار به خدا گفتم که نه من ادامه میدم و دلیلش هم خیلی چیز ها بود
خیلی چیز ها .
مثل خاندانی که محرم اسرار و سنت های خدا هستن که اتفاقی بهشون برخوردم تو این روز که نه محرمی هست نه وفاتی اما چیز هایی پیدا کردم که اب سرد بود رو همه ی این اوضاعی که درست کرده بود هی هیزم هم بود که اضافه میکرد اوضاع افتضاحی که ایجاد کرده بود
ادم هر چقدر هم بگه خدا ثابت قدم هستم و هر چه بشه گلایه نمیکنم نمیشکنم تا اینها تو عمل برات رفع نشه  همه ش تو حرفه
باید راحت و صریح مینوشتم تا بمونه خیلی سخته اما با کمک خودش شدنیه
و این هم مهمه فکر نکنیم ازمون و امتحان های این دنیا چیزی که ما تئوریزه ش کردیم تو ذهنمون پیاده کردیم و میدونیم چطور پیش میره و باید در اون موقع  چکار کنیم همش جدیده ورژه مختص به خودت که یا بکشی بالا یا باز خدا برات یه جوری طی میکنه که زیاد نیفتی تو ضرر الرحم الراحمین بودنش غالب تره فقط این رو هم بگم این خاندان مشکل گشا و اگاه به جریان رو یادتون نره .
به قول نقل خیلی از شاعرا اینطور چیزا رو نمیشه شرح داد :)
حالا نگید باز رفت منبر سخنرانی اما ما مدام در معرض ازمونیم با توجه به نیتی که داریم تا اون چیزی که تو دلمون نگه داشتیم خدا تو جایی تو زمانی درست دست میذاره رو اون
تا اون ناخالصی یا حل بشه یا نشه ما هی ادعاشو بکنیم رو بازی نکنیم با خدا
تمام شد خدا کنه کمی مفید بوده باشه
حدیث عشق میگن راز میگن. یه اینطور چیزی هست
اگه میخواستم اسم دیگری رو این پست انتخاب کنم مینوشتم  * ترک پست  *
خدارو شکر که همچین جایی هست که بتونیم هر از گاهی این کم و کاستی نفس و سرکشی هاش رو ذلیلشون کنیم
وقتی راه اقرارشو پیدا کنیم و ارزیابی کنیم شیطان دیوونه میشه
حتی به احتساب این که عده ای فکر کنن که چه چیز ها بقیه دارن کلنجار میرن خدا به دور کنه :)
دقت کنیم !


اما یکی از بحث هایی که خیلی وقت میخوام در موردش حرف بزنم اگر عمری باشه در مورد پدر و مادر هست .





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها