پست تکه تکه هس بهم چسبیده شده
چقدر حرف هست برای گفت اما
چه سود که گفتنش نوشتنش یه جوری میشه وقتی بخوای شرح بدی .
ولی حداقل باید تو ذهن سپرد که چکار هایی انجام میشه
وقتی از موقعیت بیرون به این قضیه نگاه کنم شاید منم
بگم حتما دلیلی داره که سرش نمیجنبه که شاید نبود احتمال داشت
اما من هم با توکل به خودش یاد گرفتم که چطوری به جلو پیش برم
چطوری بازی کنم چطوری کدورت ها رو رفع کنم
چطوری طبع تنگ بعضی ها رو تلنگر بزنم که
راه رسمش این نیست که با کسی مشکلی پیدا کردی چند وقتی از کسی خوشت نمیاد تو محل کار تو جایی ( برای همه پیش بیاد مهم مدیریته )
اون رو به سمت تنش فرسایشی بی ثمر ببری باید
برد اونو به سمت اخلاق میدونم سخته اما بعدش وقتی میبینی کل ورق برگشت یه چیز دیگه روتین این بود که بشه یا قهر یا زیراب زنی یا دعوا
متاسفانه !
شد یه رفاقت رفاقت هم نباشه یه حس احترام متقابل که کم کم میشه مودت بعد هم .خدا بهت
چی داده خیلی خوشت میاد میگی واقعا روش بزرگا و ائمه کار سازه
چطوری از کسی که از تو خوشت نمیاد طی برنامه بلند مدت بهش بفهمونی
که فازت داره تو رو میندازه تو این برخورد اول !
که این مثلا چوت تازه اومده نمشناسم باید بدونه که اینجا ارشد کیه اش خور کیه
:) یا که اشخوری کشید نمیدونید چیه چیزی که برای من این طوری اتفاق افتاد که دیدن من بهونه نمیدم دستشون نه با زور نه دستور نه . بعد
که صبح شد رفته بودن دیدن که کل اشپزخونه رو خودم خود جوش تمیز کرده بودم یعنی وضعی داشت ها با دو سه بار اسکاج لکه ها روغن  نمیرفت اما
خدا روشکر نتیجه که حاصل این بود که فرداش سربازای دیگه تو ابهام بودن که چرا باید یکی داوطلبانه بره از خودش اشخوری بکشه در حالی که اون اصلا اشخوری نبود من دیدم کثیفه لازم بود تمیز شه
یه روایتی شنیده بود که نزدیک هفت هشت ماه دست بهش نزده بود اما اها نتیجه چی شد
عالی هم فهمیدن من نه زور قبول میکنم نه از زیر  کار در میرم
الان بعضی هاشون سر ذوق اومدن دیگه اسایشگاه و اینا رو هم تمیز نگه میدارن هم برای تشویقی هم برای تمیزی
اینی که میگم مال روز اول یگانم بود یادش بخیر یهو نمیدونم چرا یادم افتاد
حالا حساب کنید هر روز بدون اغراق جایی که دارم خدمت میکنم جای پر رفت و امدی هر روز ده تا موضوعات مختلف پیش میاد که واقعا تنها وقتی که میکنم اینه که بیام خونه یه استراحتی بکنم بعد باز برم جدیدا هم اون ماشینی که تحویل من بود کم بود یه سایپا ( نیسان ابی ) هم دادن دیگه اصلا قابل شرح نیست بعضی روزا مثل نزدیکای احیا که حجم کار چقدره
واقعا نمیشه نوشت خیلی دوست داشتم بنویسم اما حیف که الویت مهمتره یه بار گفتم که باید هوشار بود که سول و امنیه مون رو قاطی نکنه
حلاصه از یه جا شروع کردم دارم در هم مینویسم
بگذریم یا
چطوری با مردم سر کردن الان که دیگه بزرگای ما هم دارن لج میکنن به خدا به جای اینکه
تو فامیل تو بیرون صلح و صفا ایجاد کنن خودشون عامل دوری ان
چطوری با کادر سر کردن
هر بشر هم یه طوریه :) یعنی انواع متنوع تفکر ها هست
یکی طرز فکرش انتقادی کار نمیکنه یکی کار میکنه نصفه میذاره میمونه براش کار خودش اسدلال داره یکی تا حد امکان از زیر کار درمیره
یکی مدل استایل ریاست گرفته یعنی از بالا به سربازای دیگه نگاه میکنه به خاطر سرباز فرمانده بودن یکی میگه نه چون کار مفید نمیکنن ما هم باید در حدی که استحقاقشو دارن براشون کار کنیم
یکی میگه باید باهاش ( اراسازلیاسان ) تا بهت گیر ندن یگی میگه باید ( ارا سازلیاسان تا ) فردا یه جا به درد بخوره !
یکی نظرش اینه که فقط باید احترام و سلام و صلوات برای کادر بکنی یکی هست چون خودشو مذهبی و انقلابی میدونه مدعی باید جایی با کلاسی بدن که همینطور هم شد
و انصافا هم کارشو انجام میده
مثل یه جامعه کوچیکه دیگه
یا بعضی هاشون هستن فکر میکنن سوار ماشین پلاک قرمز شدن یا پلاک سپاه دیگه باید خدا رو بندگی نکنن
یه بار یکیشون سوار ماشین شد من یه لحظه نگاه کردن دیدم این همه ی رفتاراش عوض شد :)
نشستنش نگاه کردنش :))
باور کنید الان دارم میگم خندم میگیره یه بار داشتیم یه جایی میرفتیم میگف برو تو دژبانی لازم نیست بپرسه حالا من چیکار کردم رسیدیم دژپانی صاف پای دژبان نگه داشتم از سمت شاگرد شیشه دادم پایین دیگه خلاصه اون میپرسید این داشت جواب میداد
اخه قضیه این بود که میخواست با اون ماشین استکبار بورزه :))
با اونم الان رابطم خوبه
هر چند که به خاطر بعضی از این مدل کارام بعضی ها گوش به زنگ هوشیار وایستادن تا سوتی چیزی بدم :)

چطوری فاصله ها رو کنترل کردن بین همه چی !
هر کدوم از اینها یعنی یه بحث مفصله مهمه که مصداق فراوان دارم .
حالا اگه شد بعضی از پست هایی که نوشتم ماه های قبل مرتبط هاشو منتشر میکنم
هر لحظه باید از خدا استمداد طلبید
چون بدون اون نمیشه
ازموده رو ازمودن خطاست

خوشحالم که افتادم تو خط عمل
یعنی اون چیز هایی که سالهاست داشتیم ادعا میکردیم میشنیدیم داریم کاربردی
امتحان میکنیم و امتحان میشیم که ایا واقعا سر کردن با مردم با تئوری ها میخونه یا نه
درسته کار سخته ولی نتیجش خیلی شیرینه
( ولی نباید انسان داریخا ) منظور هی بگه چرا نشد الان زود عجله سمه
وقتی میبینی کسی که تا دیروز داشت بهت از از کجا معلوم
یا که دیده یا لذت و یا کندن از بیت المال حرف میزد الان داره با همت خودش و لطف خدا
داره میگه نه راستشو بخوای ارزشش رو نداره
فقط افت کار اینجاست که
کار خیلی ظریفه خیلی
همه ی اینها ها رو نوشتم اما اون چیزی رو که دلم میخواست ازش بنویسم و بگم باز گذاشتم پای قدر الهی که خودش هر چی رو صلاح میدونی
باید با نیت عملی که انجام میشه قدر رو تغییر داد
احساس میکنم دارم بیرون چیز هایی که یک عمر بهشون فکر میکردم
دارن اب بندی میشن
اما فقط خدا میدونه که هیچ وقت لحظه ای از ذهنم خارج نشده
به قران لحظه ای !
فکر میکنم احساس میکنم حتی با اینکه مرام طرز فکر رو هم دارم تو بعضی ها بعضی جا ها میبینم باز
میبینم کار رو تموم نمیکنن باز یه چیزی نگه داشتن ارزشی های ما بسیجی های ما که انقدر میزان جذب کمه یا خورده شیشه داره
واقعا روحیه زمان انقلاب لازمه اون چیزی که موثق شنیدم دیدم تعریفشو که میگفتن اصلا فکر نمیکردیم
برای اینده و استخدام و چیزی برای خودمون جمع کردن میگفتم بیاین جذب شید میگفتن ما برای کار للاهی اومدیم
بگذریم .

واقعا برای فهمیدن معارف که متقیهای عالم طی کردن باید بند های دست و پا گیر رو رها کرد 
نمیدونم چرا چی شد باغ دان داغدان یه چیزایی نوشتم اما منظورم این بود که اینها هیچ منافاتی با این نداره که به فکر مال و مومات زندگی و رفاه نباشی
همینطور که نباید بیکار نشست و گفت که روزی رو خدا مقدر کرده چه تلاش بکنیم چه نکنی
در هر کار خدا حکمتی هست واقعا حتی تو تلخی ها
شب قدر نزدیکه .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها